حاج داود در بهشت
او «سردار ملي» بود. فرزند انقلاب پهنه جبههها، رزم بيامان او را با خصم متجاوز به ياد دارد. بچه «نازيآباد»، «ناز» بود و اهل راز و نياز و اقامه گر نماز. «محجوب» بود اما در «حجاب» نبود. «لقمههاي» دنيا نميتوانست «لقمان» ايمانش را گلوگير کند. حاج داوود کريمي «مشق» از«سرمشق» امام علي(ع) نوشته بود و بر دنياي خود امير شده بود. او به اسلام برقرار و ايران سرفراز و مردم سربلند ميانديشيد. او حتي جغرافياي مرزها را پيش ازانقلاب در نورديد و در لبنان لباس رزم پوشيد عليه بيداد و بيعدالتي. در ايران هم همه همتش در هم شکستن طاغوت بود همرزمانش از او خاطرههاي ماندگار دارند در شيوههاي مبارزه با طاغوت. بعد از انقلاب هم او راهي جبههها شد تا دين خود را به اسلام و ايران ادا کند. سردار ملي، حاج داوود کريمي. ترجمان نسلي بود که امام بدانها اميد بسته بود. اميدي به حق و او در جبههها بارها مجروح شد و بر زمين افتاد و دوباره برخاست تا اميد امام کمرنگ نشود. پس از دفاع مقدس همهمچنان بر صراط شهيدان استوار ماند. صبور و شکيبا، و باز به دنيا «نه» گفت تا ثابت کند شهادتيني که ميخواند از عيار ناب برخوردار است. او مهرهاي شد بر صفحه شطرنج اهل سياست تا با او بازي کنند او سياستمداري هوشمند بود و متديني زيرک.«المومن کيس» را ترجمه مي شد در عمل. کنش و روش و منش حاج داوود چنان بود که روزهاي قبل از شهادتش طيفهاي مختلفي به عيادتش ميآمدند از چپ تا راست. از مذهبي تا ملي. از لطفا... ميثمي تا ا... کرم از آرمين تا ضرغامي، از کديور تا محسنرضايي و رحيم صفوي و رحيميان. او سردار ملي بود و همه آناني که به ايران انقلابي ميانديشيدند با او همراه بودند و دل به او داشتند. او مثل «صياد شيرازي» بود که در تشييع جنازهاش از نوجوان انصار حزب ا... تا پيرمردي با يک قرن عمر در بدرقه پيکرش آمده بودند با قلبي پر از ماتم. براي حاج داوود هم آمده بودند. حاج داوود، صبور بود، کوهي ايستاده درمسير تندبادهايي که درختهاي پر ريشه را هم گاه از جا بدر ميآورد. اما «کريمي» را تکان هم نميتوانست بدهد. او رنج و زخم را قريب به 20 سال همراه داشت و ايوب وار صبوري ميکرد بر رنج دوران عاشق و جز به لبخند رضا لب نميگشود.
و حالا حاج داوود هم رفت به دنبال حاج همت و بروجردي و... خدا کند ما را هم توان رفتن باشد...