قصه عروس كشان!
تلخ است، غم به جاي شادي در چهره ها بنشيند و تلخ تر آن كه گريه در چشم ها جانشين خنده شود و مرگ جاي زندگي را بگيرد. چنان كه در خبر «كاروان عروسي به استقبال مرگ رفت» به قلم سجادپور خوانديم ... خدا براي هيچ بنده اي نياورد و خدا كند همراهان عروس بدانند حادثه نه عروسي مي شناسد و نه چيز ديگر بلكه با يك لحظه غفلت مي تواند عروسي را به عزا تبديل كند. چنانچه كرد و چنان كه پيش از اين هم كرده است اگر وضعيت رانندگي ما اين باشد باز هم متأسفانه بايد شاهد اين قبيل حوادث باشيم. اما چرا؟ چرا مقررات را رعايت نمي كنيم؟ چرا پند پيران را نمي شنويم و اخطار پليس را هم گوش نمي گيريم و به او كه قانون او را براي تسهيل آمد و شدها و سفر سلامت براي شهروندان موظف كرده است، به ديد دشمن مي نگريم. حالا اگر نگوييم دشمن لااقل در قامت او كسي را مي بينيم كه مزاحم آسايش و مخل آزادي ماست، حال آن كه او براي توسعه سلامت تذكر مي دهد، اما ما نمي شنويم و اين نشنيدن و به كار نبستن قانون گاه جلوه هاي زشتي هم پيدا مي كند، چنان كه گاه شهروندان در تماس با روزنامه از برخورد همراهان عروس با پليس خبر مي دهند، به جرم اين كه چرا نسبت به نوع رانندگي پرخطر آنها تذكر مي دهد!! جالب است آدم نسبت به كسي كه او را از خطر آگاه مي كند و از افتادن به دام حادثه پرهيز مي دهد، چنين نامهربانانه رفتار كند آن گونه كه يك شهروند مي گفت، چند شب پيش در چهارراه شهداي مشهد، همراهان عروس كه احتمالاً بستگان كسي بوده اند كه پست و مقامي دارد به روي قانون و مأمورش پنجه كشيده اند! بگذريم. خبر «كاروان عروسي به استقبال مرگ رفت» تلخ بود، به تلخي مرگ، به تلخي واقعيت رانندگي ما، به تلخي واقعيت فرهنگ ما و... كاش ما، با احترام به قانون، اصلاح رانندگي و حرمت نهادن به حق آسايش مردم، رفتارهاي خود را در مراسم عروس كشان، اصلاح كنيم، حيف است شب اول زندگي دو جوان با آه و نفرين شهروندان به عذاب آمده از هياهوي همراهان آغاز شود و حيف است گاهي چنين حوادثي در شهر رخ دهد كه هر انساني را سوگوار كند.
حيف است سفره شادي برچيده و سفره ماتم گسترانيده شود. حيف است ... پس بياييم خود مراقب خويش باشيم و در رانندگي وجدان خويش را به عنوان يك پليس هميشه همراه به رسميت بشناسيم و اگر پليسي نبود كه به ما تذكر دهد، ما خود تذكردهنده خويش و ديگران باشيم و بانهايت احترام به قانون به رانندگي سالم و خيابان سلامت كمك كنيم.
(ص-۱۳)