ما روزنامهنگاريم
ما روزنامهنگاريم
نه جارچي و مداح اين و آن، نه سوپاپ اطمينان، نه مزدور بيگانه، ما «روزنامهنگاريم. «چشمبينا» و «زبان گويا»ي مردم، «دماسنجي» که اگر حاکمان هم در «ما» واقع بينانه بنگرند، نقطهجوش، هرم دماي جامعه، آستانه تحمل و... جامعه را در خواهند يافت. از يک نظر ما «مهندسان افکار عمومي» امروز هستيم، سازندگان بايدها و نبايدهاي ذهن جامعه.
اين مائيم که جهت انديشيدن را تعيين ميکنيم يا تغيير ميدهيم و از ديگر سو «روزنگاران» تاريخ هستيم. وقايعنگاراني که در هر روز برگي بر «تاريخ»ميافزائيم تا «واخوانان» فردا که به ديروز مينگرند و به دنبال ساختن چراغ راه از گذشته براي آن روز و فرداي خود هستند
شمعهايي که امروز ميسازيم، «شراري» برافروزند و از «شرور» تاريکي و ناآشنايي با تاريخ ايمن باشند.
ما ميبينيم، حساس ميشويم و فرياد برميآوريم حتي در برابر پديدههايي که خيليها ميبينند و حساسيت آنان برانگيخته نميشود تا صدايي در گلو «جريان» دهند و «سيلي» به راه بيندازند، ما ميبينيم و داد ميخواهيم همه چيز را و همه کس را و در اين راه هزينه هم ميپردازيم و ترجمان عملي اين بيت ميشويم که:
«...وفا کنيم و ملامت کشيم و خوش باشيم
که در طريقتما کافري است رنجيدن...»
نميرنجيم، بلکه از همان روزي که به «رسالت» کلمه و کلام و قلم «مبعوث» شديم آموختيم که رنج را و مشکلات را هم بايد همزاد زندگيمان بپنداريم و براي «شدائد» در همه لحظههاي زندگي، جايي در نظر بگيريم.
ما روزنامهنگاريم» کتشسازان و واکنشآفرينان جامعه، مهندسان ارتباطات، راويان صادق آنچه هست و آرزومندان واقعبين آنچه بايد باشد. ما بر خلاف پندار آناني که «سياهنگر» و «سياهنگارمان» ميخوانند«روشنانديش» و «سپيدنگار»يم.
اگر واژههاي «سياه» را کنار هم ميچينيم از اين روست که «جامهاي سپيد» براي «جامعه»مان بدوزيم که مستحق آن است.
ما نه تنها سياهنگر نيستيم که به «سياهانديشي»، «کافر»يم، اما معتقديم که نديدن سياهيها به همان اندازه گناه است که نديدن سپيديها. به همان اندازه معصيت است که ديدن سياهيها و چشمبستن بر آن.
ما روزنامهنگاريم» گاهي به «جراحي» در نظام فکري جامعه هم همت ميگماريم. بيمار باورهاي عمومي را به اتاق «عمل» ميبريم و انگاشتههاي باطل را که چونان غدههاي بدخيم در چشم باور جامعه جا خوش کرده است بيرون ميکشيم.
حتي اگر بيمار به تير طعنه و دشنام زخممان زند.
ما روزنامهنگاريم. صاحبان اعتماد مردم با اين باور که ساخت «اعتماد عمومي» سخت «زمانبر» طاقت سوز و پرهزينه است اما تخريب اين اعتماد به اندازه «آب نخوردن»؟، هزينه ميبرد. ما سعي ميکنيم با صداقت و امانتداري خبررساني کنيم تا اين گوهر ارزشمند گزند نبيند.
ما روزنامهنگاريم، رقصندگان بر لبه تيز شمشير که ميدانيم به هر سو اگر بيفتيم جهنم است. چه ديدن و نگفتن و حق نخواستن و چه انتقاد نکردن، و چه از سوي ديگر، انتقامکشي و تخريب و دشمنکيشي. روزنامه نگاري موىمنانه مثل رقصيدن بر لبه تيز شمشير دشوار است، دشوار...
ما روزنامهنگاريم و با پذيرش همه مشکلات تنها زماني احساس ميکنيم «هستيم» که حقيقتنگاري کنيم. واقعيتها را بنوسيم. با کلمه، چراغ راه روشن کنيم. همراه و فريادگر دردهاي محرومان باشيم. ما به اين حقيقت موىمنيم که زکات «بودن» ما «فريادگري» ماست.
«شيرينترين»، خاطرات ما نيز زماني شکل ميگيرد که خطر ميکنيم و «تلخي»ها را مينويسيم و همتي به مدد ميآيد و سرانجام «شيرين» ميشود.
ما روزنامهنگاريم. «شخصيتهاي حقوقي» که ميخواهيم «حقيقت» بگوئيم و در اين راه محتاج فضايي براي حقگويي و وقايعنگاري هستيم.
ما را با هيچکس سر «ناسازگاري» نيست مگر آناني که سر ناسازگاري با خدا و خلق او و منافع و مصالح ملي دارند.
ما همه را «دوست» داريم مگر آنهايي که مردم و حقيقت را «دوست ندارند». پس باور کنيد ما نه جارچي و مداح اين و آن، نه سوپاپ اطمينان، نه مزدور بيگانه که روزنامهنگاريم. باورمندان اين کلام نوراني حضرت روح خدا، که در برابر آناني که به تهديد به ديگران ميگفتند روزي که «قلمها» به «مسلسل» تبديل شود چهها خواهيم کرد و اين باور فاسد را هم انقلابيگري ميدانستند.
روشن و صريح فرمود: «اميدوارم بشر به رشدي برسد که «مسلسلها» را به «قلم» تبديل کند و حقيقتا" راه فلاح و رستگاري بشريت در همين است و ما به جان باور داريم اين حقيقت را... و ما روزنامهنگاريم.