دکه واحد و استعمال مواد مخدر
هر روز که نگاه ميکردي، يک شيشه دکه شکسته بود، پايان هفته ديگر چندان شيشهاي نمانده بود. پيرمرد بليتفروش بساط استعمال موادمخدر را نشان ميداد و ميگفت بيوجدانها وقتي با خود چنين ميکنند معلوم است که با دکه من چه خواهند کرد. آنها به خود هم رحم نميکنند. اعتياد همه خصايل انساني را ميکشد. عجب بلايي است اين اعتياد، جواني که بليت ميگرفت، تلخ ميخنديد و ميگفت: از جاي ديگري نيامدهاند بچههاي همين محل هستند، ميآيند، ميکشند و از خود بيخود ميشوند و اينجوري خود را نشان ميدهند واقعا قصه تلخي است. چند قدم آنسوتر چند جوان ايستادهاند که پير اعتياد و خمار موادند، حال آدم گرفته ميشود از اوضاعي که در همه جا قابل مشاهده است. ميگويند 60 درصد جمعيت ايران جوان هستند و جوان به اقتضاي جواني در معرض خطرهاي گوناگون و اعتياد هم فراگيرترين خطري است که جوانان زيادي را هدف گرفته است. حالا اين اعتياد را بگذاريد کنار بيکاري. بيکاري و بيپولي، بيپولي و نياز به مواد. مواد و گراني، گراني و معتاد. معتادي که نميتواند خود را کنترل کند و به هر کاري دست ميزند، دزدي از خانه خود تا خانه ديگران و حتي.... بگذريم. حکايت تلخي است اعتياد و عجيب اينکه پس از يک مبارزه بيست و پنج ساله وتقديم هزاران شهيد در اين جهاد مقدس کاري آنگونه که بايد انجام نشده است. تاسفانگيز است، هرچه برخورد بيشتر شد، نتيجه کمتر حاصل آمد و حالا بايد نگران سوءمصرف موادمخدر باشيم، راستي آيا راههاي رفته دوباره بازبيني ميشود؟ آيا راهکارهاي تازه يافت ميگردد؟ آيا کاري ميکنيم ما؟ باور کنيد پاسخ به فردا خيلي سنگينتر از پرسشهاي امروز است، خيلي...
شيشههاي دکه بليتفروشي شکست 10 ماه پيشتر از آن بلور شخصيت معتاد و قلب خانوادهاش شکسته است و بيش از همه حرمت جامعه، سنگ خورده و درهم شکسته است. عجب حکايتي دارد اين اعتياد. اين سوغات شوم، زلزله بيصدايي که هم ميشکند و هم ميکشد بيآنکه اشک تاثري بر ديده جاري شود...
شيشههاي دکه شکست، کاري بکنيم، حرمت ايران نشکند. اين وضع نه در خور نام ايران است و نه شايسته شهر امام رضا بايد به حل معما پرداخت ومنتهي اينبار به جاي پرداختن به معتاد، به اعتياد بايد توجه کرد. به جاي بيمار، بيماري را بايد ريشهکن کرد.
دکه واحد، شيشه ميشود اما شيشه شکسته حرمت جامعه را پيوند کردن مشکل است.