شور شیدایی در شیروان
شور بود
شورشیرین در شیروان
و مردمان
به عید آمده بودند انگار
و عیدی شان، چشمانی بود
مثل چشمه خورشید
و کلماتی از جنس آب
-زلال و گوارا-
آن ها به عیدی مردی آمده بودند که
می خواست
با مهندسی «سبک زندگی»
«زندگی نو» را به مردم هدیه کند
و چه پرشکوه است این «عیدانه»
روز نو
نگاه نو
زندگی نو
*شور بود و شوق
شور شیرین در شیروان
و مردمان
مثل گل شکوفا شده
به دیدار مردی
به اشتیاق می رفتند که
دلیل شکوفایی بود
با نفس هایی بهارآفرین
مردی که از روزهای خوب حرف می زد
و از فرداهای بهتر
و از بهشت که سهم مومنان است
*شور بود و شیدایی
شور شیرین در شیروان
و مردم شور در دل
شوق در چشم
و لبخند بر لب
و پرچم هایی رقصان بر دوش
می آمدند
تا راه بجویند در کلام آقایی که هادی راه است
می خندیدند و می آمدند
به عشق می آمدند
شاهدانه می آمدند
و چشمی اگر شاهدانه نگاه می کرد
می دید شهیدان را
که پیشاپیش مردمان
به پیشواز می آمدند مردی را
که اهل شهود و شهادت است
*شور بود و شوق
شور شیرین در شیروان
و آقا که گویی می خواستند اول از همه
بازدید شهیدان را پس بدهند
و بهشت شهیدان بود
و مردی که تنها آمده بود
تا با شهدایش به نجوا بپردازد
انگار محرم تر از گوش شهیدان نیست
برای گفته های مردی که
ناگفتنی فراوان دارد...
*شور بود و شوق
شور شیرین در شیروان
و مردمان
هر کدام فرهادی بودند
که به عشق آمده بودند
نه در پی شیرین
بل به زیارت مردی که
با او همنفس شدن شیرین است....
خراسان - مورخ سهشنبه 1391/07/25 شماره انتشار 18244/صفحه6/گزارش تصویری