مادرانی پرشکوهتر از سرداران
در گرامی داشت روز مادران شهدا؛
این نمای اول جنگ است که کنشگران را در لباس رزم و اسلحه بر دست میبینیم که خط دشمن را میشکنند و به پیش میروند و پرچم را در نقاط فتح شده به اهتزاز در میآورند اما این فقط یک جلوه از جنگ است و یک صفحه از این کتاب قطور اما همه چیز این نیست بلکه هزاران لایه و هزاران صفحه دارد که گاه اگر صفحه به صفحه، کنار هم بچینیم، تمام جغرافیای کشور را در بر میگیرد و بسیارند آنانی که در جنگ نقشی بزرگ دارند، اما به چشم نمیآیند. در حماسه ماندگار دفاع مقدس هم ماجرا همین بود. امیران و سرداران و افسران و پاسداران و رزمندگان نمای بیرونی جهاد بودند، اما این جهاد مقدس، نمای درونی هم فراوان داشت و سرداران نادیده نیز هم فراوان. به راستی چه کسی میتواند بگوید نقش مادری که همه پسرانش را رخت رزم میپوشد و به آوردگاه میفرستد، کمتر از فرماندهی است که نیروهایش را در رزمگاه هدایت میکند؟ چه کسی میتواند بگوید نقش همسری که با همه نیاز به شویش او را از زیر قرآن رد میکند و به جبهه میفرستد، از خود آن رزمنده کمتر است؟ رزمنده از خود میگذرد اما همسرش از خود و از عشق خود؛ حالا قضاوت با شما کدامیک ایثارگرترند؟
این را عرض کردم تا از یک مادر در قامت یک سردار تجلیل کنم. مادری که نماد مادران فراوانی است در این مرز و بوم؛ مادرانی که دلی به وسعت دریا و روحی به بیکرانگی آسمان دارند. ماجرایش را چند روز پیش از رادیو شنیدم، حیفم آمد شما نخوانید؛ او مادر شهید محمد کریمی است، یک پسرش جانباز است و دیگری هم رزمنده ارتشی، اما ماجرایی که برای من او را در قامت یک سردار بزرگ میدارد این است که وقتی پسرانش به خانه میآیند تا خبر شهادت محمد را بدهند او راهی مسجد است، خبر را که میشنود مصممتر به مسجد میرود. نماز میخواند و میآید تا خانه را مهیای پذیرایی از میهمانانی کند که تا ساعتی دیگر میرسند، وقتی شوهرش از مزرعه میآید، بدون این که به روی خود بیاورد و یا به او چیزی بگوید، وقتی میشنود چای بیاور، میگوید اول برو و غبارکار از تن بگیر تا چاییات آماده شود پدر محمد که غبار از تن میگیرد، مادر، پیراهن سیاه را به او میدهد تا بپوشد. پدر میگوید از رنگ سیاه خوشش نمیآید. اما مادر به اصرار او را وامی دارد تا پیراهن سیاه بپوشد، سپس برای او چای و غذا میآورد و آهسته، آهسته او را مهیای شنیدن خبر میکند، خبری که پدر با شنیدنش، احساس میکند کمرش شکسته است. چشمانش هم به اشک مینشیند مثل ابرها پس از صاعقه... مادر اما، هم پدر را، هم برادران را و هم خویشاوندان را چنان به صبر و شجاعت هدایت میکند که یک فرمانده کارکشته نیروهایش را به گاه رزم. مادر میشود محور شکیبایی خانواده و هنگامی که میهمانها میآیند با آه و اشک و نزدیکان میآیند با توفانی در دل، او ساحل امن و امان و پرآرامش آنان میشود و مشعلدار بردباری آنان. حتی کسانی که آمدهاند تا تسلایش دهند از او تسلا میگیرند. او میشود درس آموز حضرت زینب و تجسم یک درس عاشورا. او سواد چندانی ندارد، اما روشنایی معرفت همه وجودش را پرکرده است. از این رو راوی نور میشود برای همه. حالا به من حق نمیدهید مادری چنین بزرگ را در قامت یک سردار ببینم و مادران بزرگ دیگر را هم و بگویم دفاع مقدس ما در لایههای پنهانش چنین سردارانی دارد که راز ماندگاری آن حماسهاند. همانطور که گفتهاند پشت هر مرد موفق یک زن بزرگ است، من میگویم پشت فرماندهان بزرگ ما و حتی پشت هر شهید و رزمنده، یک زن بزرگ است که کشور را مدیون خود میکند و ما همه مدیون مادران و همسران شهدا و رزمندگانیم. مدیون کسانی که از آسایش و آرامش و آرزوهای خود، توامان، گذشتند تا من و تو آرامش داشته باشیم و در کوچههای سلامت، به دنبال آسایش و آرزوهای خود بگردیم. مدیون کسانی که با این همه گذشت و بزرگواری هنوز خود را بدهکار انقلاب و ایران میدانند و گرد وعدههای کاغذی نمیگردند اما برخی از ما با نامهربانی و حتی ناجوانمردی تمام، آنان را زخم زبان میزنیم به هزار سهمیه خود خوانده. بگذریم از این به بعد به خانواده شهدا، به ویزه مادران شهدا و همسران شان احترام تام بگذاریم که جوانمردی را در حق ایران تمام کردند....
جمهوری اسلامی / شماره 11105 / پنجشنبه 10 اسفند 1396 / صفحه 3 / خبر/ چ2
http://jomhourieslami.net/index.php?year=1396&month=12&day=10&category=3&#
http://jomhourieslami.net/?newsid=165762