فرهنگ کار
(11/02/85)
ميگويند، «کاسترو»، رهبرکوبا، گفته است من تقاضاي دو گروه را بيدرنگ اجابت ميکنم و حرفشان راميشنوم. اول «کارگران»و دوم «دانشجويان، او راز ماندگاري را کشف کرده است و شايد حکومت خود را هم مديون همين فهم و کشف باشد که توانسته است به هر شکل سالها چونان خاري در چشم آمريکا بخلد و بماند، اگر از منظر سياسي و امنيتي هم بگذريم، براي «ساختن» «فرداي» بهتر و حتي همين « امروز»، نيازمند، تلاش هدفمند کارگران درحوزههاي گوناگون هستيم واين نياز ميطلبد، با تدبير به مهندسي برنامهها در راستاي استفاده بهينه از توان تلاشگران جامعه بپردازيم و براي اين بايد نقش کارگر در فرايند توليد و توسعه را باز تعريف کنيم. و همانگونه که انتظار داريم او مطابق نقش از پيش نوشته شده کار خويش را انجام دهد ما نيز انتظارات او را به رسميت بشناسيم تا بهرهوري به حد مطلوب برسد. نگاهي به رابطه کارگر و کارفرما که گاه دولت نيز نقش کارفرماي بزرگ را بازي ميکند، چندان منطقي نمينمايد و به ديگر عبارت ما نتوانستهايم فرهنگ کار را در جامعه نهادينه کنيم و فرهنگ استفاده درست از کار را هم. لذا نميتوانيم شاهد فرهنگ چند وجهي و همهگير در فرايند کار و توليد باشيم و نتيجه اين ميشود که کارگر به فکر خود باشد و کارفرما نيز به منافع خود انديشه کند و دولت هم. حالا اينکه حاصل چنين «فردگرايي» در فرايند کار چقدر «نازيبا»ست ، چندان توجه را بر نميانگيزد. حال آنکه ما اگر «فرهنگ کار » را باز تعريف کنيم و براي همه نقشي بنويسم که اسلام به ما تعليم کرده است، آن وقت نتيجه جور ديگري خواهد شد.از جمله اينکه نگاه به کار و کارگر، کرامتمندانه ميشود، چه او نه يک ابزار در دست کارفرما، که يک حقيقت و واقعيت وجودي است که با «خلق»خويش، مظهر شاني از شئون خداوندي شده است و شايسته تکريم است. وقتي کارفرما و کارفرماي بزرگتر، بخوانيد دولت، چنين نگاهي داشته باشد وکارگر را تکريم کند و کار را اجر بگذارد و او را شريک خويش در تلاش بداند و به عدل رفتار نمايد، آن وقت کارگر هم درچهره او نه يک استثمارگرزالوصفت که يک واقعيت برخوردار از حقيقت خواهد ديد که او هم مظهر شاني از شئون خداوندي است و مگر نه اينکه خداوند آب و زمين را در اختيار ما قرارداد و آباداني آن را از ما خواست؟ کارفرما هم با فراهم نمودن ابزار کار بر مدار عدل خواهد توانست نقشي چنين نيک براي خويش رقم زند. آنوقت همه از همه توان و ظرفيت براي افزايش کار و کيفيت آن خواهند کوشيد و حاصل آن را هم همه خواهند ديد وخواهيم ديد. آن هم در قالب، توليد بهترين محصولات با بيشترين کيفيت و کمترين هزينه. چه، با توجه به نقشها، کارگر احساس نخواهد کرد، حاصل تلاش او را ديگري به يغما برد و براي جلوگيري از اين يغماگري، آنگونه که بايد دل به کار ندهد و دست هم و کارفرما هم نخواهد پنداشت با پرداخت حقوق به کارگر، مال خود را دور مي ريزد. به گمان من ما به جاي نياز به قانونهاي گوناگون درباره کار و کارگر و کارفرما، به فرهنگ کار نياز داريم،فرهنگي که همه ما را به تلاش و تکاپوي بيشتر وادارد. در عالم واقع هم مديراني موفقتر هستند که احساس خويشاوندي بامجموعه برقرار کردهاند و سکوت و سکون را به نفع کنشگري و پويايي راندهاند. آموزههاي اسلامي هم فضايي سرشار از تحرک و تلاشگري را که با هدف عمران و آبادگري زمين برمحور عدالت رونق گيرد، «مومنانه» ميداند. آينده ايران عزيز و حتي همين امروز کشور و همين لحظه جامعه هم نيازمند فضايي چنين مومنانه است که کارگر و کارفرما و حاکميت هرسه، بر اساس حق، عمل کنند. آن وقت نه کارخانهاي از کار و نه کارگري از نفس و نه کارفرمايي از هستي ميافتد. بلکه زمين آباد ميشود و محصول نيز به راه. ـ(ص۲)