گنج جنگ
* گنج در دست بچه را به پفکي ميتوان ستاند اما براي کشيدن گنج از زيرپاي بيخبران به همان«پفک»هم نياز نيست باور کنيم،
* « جنگ»وقتي «دفاع مقدس » شد، به «گنجي بيبديل» بدل گشت که ميتواند يک « پشتوانه»معرفتي براي تاريخ ما باشد. منتهي استفاده از اين پشتوانه، «پشتکار» و برنامه و هوشمندي وبيداري ميخواهد. من معتقدم، استفاده نکردن از اين گنج، با به يغما دادن آن تفاوتي نميکند. چه درهر دو صورت اين دست ماست که خالي ميماند و ما ميشويم « مثل» همان «مثلي» که درمورد آفريقاييها ميگويند» «روي طلا، گرسنه زندگي ميکند» وروشن است نقطه پايان گرسنگي چيست و کجاست،
* ما نتوانستيم، «جنگ» رابه مسئله روز همگاني تبديل کنيم و به رغم اينکه بسياري با دفاع مقدس نفس ميکشيدند، اما بسياري ديگر از نفسها، بيگانه با آن فضا بوي « نفس اماره» ميداد نه دفاع مقدس. اين را همان زمان هم ميگفتيم منتهي به بياني ديگر، «انگار نميشود شهر را به جبهه آورد اما « بايد بکوشيم جبهه را به شهر ببريم» اين هم يک واقعيت بود. براي هر دو تلاش کرديم اما اينکه چقدر موفق شديم کافيست به پيرامونمان نگاه کنيم،
* يک اعتراف تلخ» ما در جنگ شکست نخورديم. حتي برخلاف خواست وبرنامه دشمنان که نميخواستند اين جنگ «پيروزي» به نام «ايران»داشته باشد پيروز هم شديم واز آنچه ميخواستيم نگهداري کنيم کرديم و ذرهاي از خاک پاک ايران به بيگانه نسپرديم اما در بسط فرهنگ دفاع مقدس در سطح جامعه، لااقل پيروز هم نشديم. چه اگر پيروز شده بوديم الان فرهنگ کار، فرهنگ زندگي، فرهنگ مديريت، فرهنگ شهروندي و.. همه جور ديگري بود، يک جور خوب که بستر «نازيبايي»ها را جمع ميکرد.
* يادمان نرفته فتح خرمشهر که امام فرمود، «فتح ارزشهابود»حقيقتا" فتح ارزشمند خوبيها بود. اوج غيرت، همت، مردانگي، ايثار، جوانمردي و.. را ميشد در لحظه،لحظه عمليات « بيتالمقدس» ووجب به وجب منطقه عملياتي ديد. آنجا که فرزندان ايران، با پشتوانه ايمان و تلاوت قرآن، کتاب حماسه را ورقي ديگر زند تا کتاب شکستهاي شيطان ورقي ديگر خورد،
* جنگ موضوع روز نشد، اما فرهنگ شکل گرفته در مکتب دفاع مقدس بايد «موضوع روز» بشود و هم «موضع همگاني»، به اين معني که خوب کارکردن با کمترين هزينهها، بيشترين فايدهها را بردن، به اهداف متعالي انديشيدن، هدفمند و برنامهريزي شده کارکردن، تعيين اهداف کوتاه، ميان و بلندمدت در طول مسير، بسط برادري و فرهنگ اخوت، ايثارو جوانمردي، مسابقه خيرات
ديگران را بر خويش مقدم شمردن و در يک کلام عدالت .
بايد بيايد و در زندگي امروز ما جريان يابد و همانگونه که در جبهه، ضعفهاي همديگر را پوشش ميداديم و نقاط قوت را تقويت ميکرديم امروز هم بايد همه مثل انگشتان دست باشيم تا کارها به سامان آيد.
* فتح خرمشهر تمام شد. اما فتح ارزشها که مقامي ندارد درست مثل کمالطلبي انسان که نقطه پاياني نميشناسد. حالا هم وقت آن است تا «نقشهاي ماندگار» شکل گرفته در دفاع مقدس و حماسه فتح خرمشهر را به شکل امروزي باز تعريف کنيم. چه اگر اين بازخواني نقشها نباشد، نسبت مابه قهرمانان دفاع مقدس، نسبت تماشاچي، به يک رويداد تاريخي خواهد بود که لزوما" قرار هم نيست اجتماعي بشود. درست اشتباهي که نسبت به ساير رويدادهاي تاريخي مرتکب ميشويم حال آنکه تاريخ هم بايد «معلم انسانها» باشد اما ما ياد نگرفتهايم سرکلاس درس تاريخ بنشينيم که اگر ميآموختيم، نسبت مابه عاشورا هم مثل يک تماشاچي نبود،
* ما بايد جنگ را و مخصوصا" موقفهاي حساس وقلههاي بلند آن رااز جمله «فتح خرمشهر» را بازبخوانيم، جايگاه خود را مشخص و نقش خود را بر عهده گيريم و اين نقشهارا در ساحت زندگي اجتماعي خود باز تعريف کنيم آن وقت درخواهيم يافت ضد انقلاب، فلان فراري خارجنشين نيست بلکه شايد درون خود ما باشد. حتي در باورافراد انقلابي و شايد هم خانهشان باشد،بله، تعجب نکنيد. آنکه در خارج مينشيند و مهملات ميبافد و حرفهاي مفت ميزند يا آنکه به اين و آن دلخوش ميکند، يک ضد انقلاب مرده است. انقلاب را مخالف و موريانه هاي زنده آسيب ميرساند و اينها همه جا هستند. آنکه خوب کار نميکند آنکه به نام انقلاب، غير انقلابي عمل ميکند، آنکه در مسئله انقلاب، لالايي خواب ميخواند، آنکه کار امروز مردم را به فردا وا ميگذارد.
آنکه «خود» را محور همه چيز ميداند. آنکه شايسته ها را براي باز شدن جا براي «هم حزبيهايش» کنار ميگذارد، آنکه در جايي مينشيند که از او شايسته تر براي آن پست وجو دارد آنکه حق مردم را نميدهد و دروغ ميگويد و ريا ميورزد و چند دوزه بازي ميکند، يک ضد انقلاب تمام و عيار است.
آنها که خرمشهر را آزاد کردن آنقدر عزيز و عاشق بودند که خداوند به دستان توانمند آنها، خرمشهر را آزاد کرد و از همين رو بود که امام انقلاب فرمود «خرمشهر را خدا آزاد کرد». ما، اما...امروز، اما... خجالت نميکشيم؟
يادم هست، وقتي خرمشهر آزاد شد، همه ايران يک لبخند شد. يک لبخند قشنگ.
فرق نميکرد کجاي ايران بودي، همه جا جشن بود، همه جا شادماني، همه جا غرور، اما امروز؟ من خيلي از چيزها را نميتوانم بنويسم، اما شما که مي توانيد بخوانيد، فقط کافي است چشم بگردانيد در سطح شهر و...
واقعيت اين است که ما نسبت به دفاع مقدس کوتاهي کردهايم و الا حالا نبايد به جاي اينکه ازگوشه عافيت گزيدگان بپرسيم «چرا نجنگيدي» از حماسه سازان بپرسند خيلي ها که «تو چرا نجنگيدي» مگر چه کسي در کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا شک ميکند؟ ما هم نقش آفرينان يک روزعاشورا بوديم.